درباره ما
داستان از کجا شروع شد؟
رضا کرمی
طراح سایت و سئو کار
علیرضا ملکی
مدیر فروشگاه سلین
از زبان علیرضا ملکی
بخونید
پاییز 1400
سلام من علیرضام
من یه مغازه شلوار جین داشتم
قبل از شروع کرونا همه چی خوب بود و فروشمون داشتیم اما با شروع کرونا تعطیلی چند روزه ی مغازه باعث شد که فروشمون کمتر بشه و روزامون سخت تر بشه
بخاطر همین موضوع و اینکه من کسی نبودم که به این راحتی جا بزنم تصمیم گرفتم وارد فضای مجازی بشم که اولش با اینستاگرام بود اون روزا فروشمون از طریق اینستاگرام بد نبود ولی کم بود چون میدونستم که فضای مجازی خیلی گستردس و میشه خیلی کارا کرد این شد که با مشورت دوستام تصمیمی گرفتم که سایت مجموعه رو راه بندازم اما باز ی چالش داشتم به چندتا شرکت طراحی سایت زنگ زدم اما مبلغ غیرمنطقی میگفتن یا اینکه پشتیبانی درستی نداشتن یکی از دوستای دوران مدرسه بنام مجتبی با خانومش مشتری مغازم بودن اومدن برا خرید که این مسئله رو باهاش درمیون گذاشتم که مجتبی یکی از دوستاشو پیشنهاد داد و منم پیش خودم گفتم که تو شهرما همچین شخصی فک نکنم باشه ولی باشه ی زنگی میزنم حدودا ساعت 11 صبح بود که به رضا زنگ زدم قرار شد که غروبش بیاد باهم صحبت کنیم
از زبان رضا کرمی
بخونید
منم رضام
خب من غروبش نرفتم فرداش رفتم. خیلی تابلو بود. رفتم صحبت کردیم از شلوارهاش خوشم اومد گفتم فلان شلوار چند؟ گفت زنونس:|
یکم دیگه حرف زدم گفتم سایز من فلان شلوار رو داری؟ گفت داداش زنونه‌س 😐
نمیدونم چرا یادم نمیموند که بابا زنونس :)))
خلاصه کارو استارت زدیم و سایت رو طراحی کردیم به اسم سلین.
بعدش دیدم خیلی خوب روی سایت کار نمیکنه. با همین کار نکردن هاش دم عید یکی دو تا سفارش تو سایت ثبت شد منم خوشحال از این موضوع زنگ زدم گفت نداریم اینارو اصلا 🙂
داستان داشتیم خلاصه.
بعد یکی از دوستان سئو کار من توی شیراز بهم گفت چرا سایت نمیزنی ؟ واسه خودت! منم کنجکاو شدم و علی اومد تو ذهنم که شریکی باهاش یک سایت طراحی کنیم و بفروشیم
محصول از علی فروش و پشتیبانی سایت از من! این داستان برای تابستون 1401 هستش.
از زبان علیرضا ملکی
داستان اولین همکاری
اون موقع دیگه دوباره کار ما اوکی شد و سرمون شلوغ بود
ما فقط سایت راه انداختیم و چندتا محصول بارگذاری کردیم اما چون فروشمون کم بود از سایت خیلی تمایل نداشتم در کل درحال پیچوندن رضا بودم
خیلی تابلو بودما ولی خب نمیشد کاریش کرد چون اصلا وقت نمیشد که به سایت برسم و موجودی سایت اوکی کنم هر وقت سفارش داشتیم محصولشو نداشتیم چون قبلش تو مغازه فروخته بودیم
رضا کرمی
بریم تا پایان
منم دیگه دیدم از این آبی گرم نمیشه محکم تر چسبیدم به کار خودم و حسابی موفق تر از قبل شدم اما باز دلم میخواست یه آنلاین شاپ داشته باشم.
خدا خواست با علی فروردین 1402 رفتیم مسافرت کیش! اونجا حسابی خوش گذشت و رفاقت ما شروع جدید پیدا کرد. اونجا به سرم زد آنلاین شاپ پت بزنم اما هرچقدر میرفتم جلو تر علی مانع میشد و میگفت بیا دوباره خوشگل خانم رو راه اندازی کنیم و بالاخره دوباره گول خوردم و اومدیم تا دوباره با تجربیات بیشتر به خوشگل خانم برسیم.
این یک مرور کلی از داستان هم آشنایی هم راه افتادن خوشگل خانم بود که امیدواریم و مطمن هستیم که حسابی میترکونیم.